شب اول قبر

تنها

برای همیشه

 

 

 

 

ای مردم هنگامیکه مردم سرم را از تنم جدا کنید سری که شانه ایی برای گریه میخواست و شانه ایی که سری برای نوازش سرم را از تنم جدا کنید ,آنگاه که مورهای درون خاک برایم گریستن نگویید چرا؟ آنان گلویم را به یغما بردند و صدای بغض شکسته را می شنیدند و گریه می کردند آری قصه تنهاییم را فقط مورچه های خاک فهمیدند دخترم نگران این جماعتی که گریه میکنند نباش ساعتی بعد میروند حال منم و خدا و ضیافتی گرم برای نوشیدن یک فنجان چای با خدا و آغوشی گرم ,,,دلتنگی سخت, خدایم را در آغوش گرفتم این بود مراسم شب اول قبرم

س.م.ت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:,ساعت 13:11 توسط عاشق بی نشان|


آخرين مطالب

 Design By : Pichak 

Design
Others